و همینطور آریا و کاتلین

ساخت وبلاگ
توی آزمایشگاه جدیدم از همون روز اول خوشحال بودم. نمی‌دونم دقیقا چرا، ولی با انسان‌هاش خیلی راحتم. خجالتی و مهربون و آکواردند. دوست دارم فکر کنم که اون‌ها هم من رو دوست دارند. آفیسم با بنیامینه که ریاضی خونده و برنامه‌نویسی‌ش در سطوحیه که احتمالا در فهم و باور من نمی‌گنجه. باهام مهربونه و زیاد حرف می‌زنیم. دیروز بهش از ماستم دادم، معمولا باهام شکلات تلخ می‌خوره، استراحت‌هامون با همه کلا. بهم احساس بدی نمی‌ده که در سطوح ابتدایی‌ایم. همه‌چیز رو توضیح می‌ده و منم بهش از خوراکی‌هام می‌دم تا جبران کرده باشم. برام جالبه که من این‌قدر به آدم‌ها وابسته‌ام. این‌قدر عطش دارم برای پیدا کردن آدم‌هایی که می‌تونم باهاشون حرف بزنم. تا جایی که وقتی یک‌جا احساس تعلق می‌کنم، همون اول با خودم می‌گم برای ارشد این‌جا می‌مونم. و همینطور آریا و کاتلین...
ما را در سایت و همینطور آریا و کاتلین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0bluefairy1 بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 28 ارديبهشت 1402 ساعت: 20:13

امروز داشتم برای بنیامین می‌گفتم که وقتی بچه بودم دلم می‌خواست ریاضی بخونم و مامان و بابام نذاشتند. فکر کردم که من هی می‌خواستم ریاضی بخونم، هی تلاش کردم بهش برگردم و هی نمی‌شد و آخرش دست کشیدم، ولی الان انگار امیدش کمی به قلبم برگشته. آیا می‌شه که این دایره هم توی زندگی‌م کامل بشه؟ ببینیم. یکی از بهترین چیزها راجع به مهاجرت، تغییر آدم‌ها بوده شاید. نه این که انسان‌های زیبایی توی ایران نمی‌دیدم؛ ولی ایرانه به هر حال، انسان هدف اصلی‌ش زنده موندن و دووم آوردنه. فکر می‌کنم نحوه‌ی فکر کردن و رفتار کردن آدم طبعا تحت تاثیر قرار می‌گیره. داشتم به پرهام می‌گفتم که مثلا ورزش کردن در کنار توانایی مالی‌ش به یک آسایش‌خاطر هم نیاز داره مثلا. انسان افسرده و دائما مضطرب احتمالش کم‌تره که سمت همچین چیزهایی بره و بتونه حفظشون کنه. ولی به هر حال، داشتم می‌گفتم، آدم‌هایی که این‌جا می‌بینم، هرکدوم کارهای خودشون رو دارند. یکی‌شون می‌دوه، یکی‌شون مسافرت می‌ره خیلی، یکی‌شون مثل بنیامین اطلاعات زیادی داره. رقابتی هم نیست ها، ولی کلا آدم خوشش میاد نگاه می‌کنه. تشویق هم می‌شه که چیزهای مختلف رو امتحان کنه. حتی خوب نبودنت هیچ اهمیتی نداره، تجربه کردن مهمه. مثلا به طرز عجیبی من الان یک درک خوبی از سیاست و جامعه‌ی ترکیه و هند دارم به‌خاطر مکالماتمون، یا مثلا آهنگ می‌خونم برای خودم، یا مثلا دویدن که هنوز ادامه داره و اون باز جدی‌تره برام و دیروز تونستم هشت دقیقه بدوم مثلا. نمی‌دونم، مثبت‌ترین معنای productivity توی ذهنم همینه؛ تجربه کردن زندگی بدون این که با بقیه سرش مسابقه بدی. الان دیگه حتی شکی ندارم که آدم زندگی چندبعدی‌ام. توی زندگی تک‌بعدی پژمرده می‌شم. پرهام می‌گه که خیلی فرق کردم از وقت و همینطور آریا و کاتلین...
ما را در سایت و همینطور آریا و کاتلین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0bluefairy1 بازدید : 71 تاريخ : پنجشنبه 28 ارديبهشت 1402 ساعت: 20:13

این‌جا مکالماتم با آدم‌ها منحصر به یک بخشی از شخصیتمه و اتفاقا خیلی خوش می‌گذره. ولی این‌قدر از بخش‌های عمیق‌تر حرف نزدم که حتی الان این‌جا هم برام سخته نوشتن ازشون. تقریبا مطمئنم که کسی رو ندارم که دقیقا درکشون کنه. یکم هم ناراحتم می‌کنه که دارم کم‌کم ارتباطم رو با اون بخش از دست می‌دم. یک دوست جدید پیدا کردم ولی، که البته چند ماهه می‌شناسمش، ولی تازگی‌ها با هم می‌ریم خرید و کنارش بهم واقعا خوش می‌گذره. احتمالا چون خیلی بهم شبیهه، حواس‌پرتی و بی‌خیالی‌ش و مهربون بودنش. نمی‌دونم، امیدم رو از دست ندادم به پیدا کردن کسی که این‌قدر بهم شبیه باشه که این حرف‌ها براش خارجی نباشه. این‌جا ساعت نه هوا هنوز روشنه. قراره غروب به ده‌و‌نیم بکشه. واقعا چه زندگی رویایی‌ای.  با خودم یک قرار نصفه‌نیمه گذاشتم که اگه دکترا این‌جا موندم، برای خودم خونه بگیرم. دوست دارم مبل توی خونه‌ام داشته باشم و یک آشپزخونه‌ی مناسب کیک پختن.  اگه کسی بود که این‌ها رو بهش می‌گفتم، احتمالا فکرم بیش‌تر باز می‌شد، و ایده‌ی بیش‌تری داشتم و ذوق نهانی که احتمالا ته وجودم برای آینده دارم، بیش‌تر می‌فهمیدم. ولی رفتن توی خودم بدون کمک از بیرون سخته. بیش‌تر از یک ماهه که دارم می‌دوم. الان می‌تونم توی سی‌و‌پنج دقیقه با مخلوط راه رفتن و دویدن، چهار‌و‌نیم کیلومتر طی کنم. حتی برام سخت نیست دویدن. خود عملش چرا، وسطش می‌میرم چند بار، ولی رفتن به دویدن چندان انگیزه‌ای لازم نداره برام. حتی دلم براش تنگ می‌شه. ورزش مداوم همیشه برای من سخت بوده، و فکر این که الان این‌جام، چهل کیلومتر تا الان سرجمع دویدم و می‌تونم با زحمت زیاد شش دقیقه بدون توقف بدوم، خوشحالم می‌کنه خیلی. فکر کن یک روز این چیزها برام و همینطور آریا و کاتلین...
ما را در سایت و همینطور آریا و کاتلین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0bluefairy1 بازدید : 75 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1402 ساعت: 22:53